داستان عشق دیوانگی

صفای غم وفای اشک

صفای غم وفای اشک

داستان عشق دیوانگی

♥♥ ♥♥ دوست دار عشاق بهرام کریمی ♥♥ ♥♥
صفای غم وفای اشک صفای غم وفای اشک

داستان عشق دیوانگی

عاشق بعد از چند لحظه با اه ناله بیرون امد تیغ های گل رز رفته بودند توی چشم عاشق و اون رو کور کرده بودند دیوانگی خیلی از کارش ناراحت شده بود  و هز طور که میتونست میخواست جبران کنه واسه همین به عاشق گفت برای جبران کارم چکار کنم...عاشق هم گفت تو منو کور کردی وتا آخر عمر باید دستم منو بگیری و منو راهنمای کنی

از همون موقع که عاشقی با دیوانگی همراه شد.................................


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 22 دی 1389 | 10:33 بعد از ظهر | نویسنده : ♥♥ ♥♥ دوست دار عشاق بهرام کریمی ♥♥ ♥♥ |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.