صفای غم وفای اشک

نام: بهرام کریمی
.........................................................
جنسیت: مرد
.........................................................
محل سکونت: سيستان و بلوچستان
.........................................................
سن: 28 / 5 / 1373
.........................................................
میزان تحصیلات:
.........................................................
شماره تماس:
.........................................................
ایمیل و ای دی یاهو:
.........................................................
درباره من: اول از همه سلام... . سلامی به سلامتی همه کاربرا و هم وطن های عزیزم دوم: اگه بخوام از خودم بگم نمیگم بهترینم ولی کم ترینم نیستم سوم:از آدمای بی فرهنگ خیلی بدم میاد به کشور خودم افتخار میکنم و هیچ وقت کشورم را کم تر از بقیه کشور ها نمیدانم هیچ وقت کشورم را زیر سوال نمیبرم و به تمدن چند هزار ساله کشورم افتخار میکنم مخصوصآ به پادشاهان قدیم کشورم مثل کوروش داریوش و رستم فرخزاد..... چهارم:و از سال 1386/2/5 وبلاگ نویسی رو آغاز کردم و تو سبک عاشقانه کار میکنم چون عشق عاشقی تو خون منه و خیلی هم احساساتی هستم البته اینو من نمیگم دیگران هم نظر شون همینه.. خوب حالا بعضی از کاربرا خواستن داستان این وبلاگو براشون بگم منم یه زره یعنی اندازه یه قطره اشک واسه شون مینویسم؟؟؟؟؟؟؟ میخوام از خودم واستون اول بگم که پیشنهاد ساختن این وبلاگو دختر داییم بهم داد و دوتای کم کم مطلب گزاشتیم یعنی این وبلاگ دوتا نویسنده داشت یکی من بودم و دومیش دختر داییم بود همونی که عشقم بود خخخخ چه عشقی خخخخخ و الان شیش ساله دارمش خوب الان یه کم از گزشتم بگم ، البته به درخاست کاربرا؟ من در زاهدان در رشته کامپیوتر تحصیل میکردم البته من به درس دانشگاه زیاد علاقه ای نداشتم وشغل ازاد دوست داشتم ولی به اجبار پدر دختری که عشق من بود مجبور به تحصیل شدم و در سال 1389 موفق شدم دیپلم بگیرم بعد دوباره یه سنگ دیگه انداختن جلوی پام و بهم گفتن باید بری خدمت سربازی و در 1390/5/19 به خدمت سربازی رفتم و وقتی در 13 ماه خدمت بودم پسر خالم بهم زنگ زد پادگان که مرغ از قفس پرید و نامزاد کرد.... البته نامزادیش به اجبار پدرش بود به نظر شما به این نمیگن خیانت.... . بعد ازون دیگه چند مدتی وبلاگ آپ نکردم چون دیگه نمیتونستم ولی باز شروع کردم چون همدم تنهای من همین وبلاگ هستش و کامپیوتری که دارم . وبیشتر وقت مو صرف در هرچه بهتر بودن وبلاگ میکنم و همچنین واسم مهم نیست که بازدید کننده داشته باشه یا نه بیشتر بودنش واسم مهمه (خلاصه همه چیزم همین وبلاگ)و از همه هم وطنای که از داخل کشور یا خارج از کشور به وبلاگم میان از همین جا بهشون میگم از صمیم قلب دوستت تون دارم..... ببخشید دیگه بیشتر از این نمیتونم بگم,,,,,,,,و در آخر میگم اون دختر که عشق من بود عشقی که با هم بزرگ شده بودیم ئختر داییم بود حتی داییمم بهم رحم نکرد ، وقتی من نتونم به داییم اطمینان بکنم بعدش به جز خدا و بابا مامان به کی اطمینان کنم..... اینم بخشی از زندگی مسخره من ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ تقدیم به تمام هستی ام اینم ادامه بیوگرافیم عشق اصلیم از دستم رفت البته به اجبار خانوادش، و خانواده من خیلی دلشون میخواد که من ازدواج کنم و سروسامان بگیرم بلکه از این گوشه گیری و دل گیری نجات پیدا کنم.............. بعد از چند ماه از ازدواج عشق اصلیم منم تصمیم به ازدواج گرفتم و خدامهربون مهر و محبت یه نفر دیگه رو تو دلم انداخت که دختر خالم باشه... الان که دارم مینویسم خیلی دلم گرفته.از روزگار.از خودم کلا از همه چی....بهش قول داده بودم سربازیم که تمام شد همه چیو درست میکنم نمیزارم یه زره غم تو دلش بیاد .سربازی تموم شد ولی هر کار میکنم... . خیلی دوسش دارم.خیلی خوب ومهربونه.این روزا خیلی دلم براش تنگ میشه دوس دارم کنارش باشم برای یه لحظه هم که شده حتی از دور ببینمش ولی فقط دلتنگی.آخه خونشون شهر ما نیست و سه نیم ساعت از ما دورن....... شاید بگین دروغ بگه ولی برا اولین بار به خاطرش اشک از چشام اومد........ فقط میتونم بهش از همینجا بگم : خیلی دوست دارم بیشتر از اونی که حتی فکرشو میکردم.معذرت میخوام اگه همش دل نازنین تونو میشکونم به خدا نمیخوام این طوری بشه........ببخش نفس.همه چی درس میشه. و همین زودیا میام خاستگاریت و دل مون یکی میشه دیگه بیشتز از این غصه بوخوری ، راستی دلم واست تنگ شده خصوصا واسه صدای نازک دخترونت ... . نازگلکم من درسته یه بار شکست خوردم که خودتم میدونی ولی تو رو دیگه از دست نمیدم ........... دوستت دارم دوستت دارم دوستت درم

نظرات شما عزیزان:

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->