داستان شیر نری که عاشق اهوی زیبای ماده ای شد.
پس چشم از آهو برنداشت تا يک بار که از دور او را مي نگريست،
شيري را ديد که به آهو حمله کرد. فوري از جا پريد و جلو آمد.
ديد ماده شيري است. چقدر زيبا بود، گردني مانند مخمل سرخ و بدني زيبا و طناز داشت.با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ايستاد و مجذوب زيبايي ماده شير شد.
و هرگز نديد و هرگز نفهميد که آهو زیبا خورده شد…
نتيجه اخلاقي:
هيچ وقت به اميد معشوقتون نباشيد.
و در دنيا رو سه چيز حساب نکنيد.
اولي خوشگلي تون .
دومي معشوقتون .
سومی همیشه به هم نوع خود دل بند شوید.
---------------– ----------------------------------------------------
نظرات شما عزیزان: